جدول جو
جدول جو

معنی غایط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غایط کردن
ریستن ریدن پلیدی کردن دفع کردن فضولات
تصویری از غایط کردن
تصویر غایط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غایط کردن
((~. کَ دَ))
مدفوع کردن
تصویری از غایط کردن
تصویر غایط کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع کردن
تصویر شایع کردن
رواکنین به زبان ها انداختن فاشیدن منتشر کردن فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
تباه کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید کردن
تصویر عاید کردن
حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تپاهنیدن تباهاندن پوساندن گند زدن تباه کردن نابود کردن، فرو گذاشتن بی تیمار گذاشتن، مهمل گذاشتن بی کار گذاشتن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب کردن
تصویر غالب کردن
چیره کردن غلبه دادن پیروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل کردن
تصویر غافل کردن
فرناساندن گول زدن گول زدن فریب دادن اغفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
تاراج کردن آپوردن تروفتن تاراج کردن چپاول کردن اغاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غائم کردن
تصویر غائم کردن
پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریق کردن
تصویر غریق کردن
غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گنده کردن کلفت کردن، ستبر کردن (شیر و مانند آن)، درشت کردن خشن ساختن، سنگین و ناگوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
سند کردن سر راه نهادن کودک بچه را سر راه افکندن تا دیگری بردارد: لقیط کردی فرزند خویش ومیدانی که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه کردن
تصویر مایه کردن
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایع کردن
تصویر مایع کردن
ویتاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط کردن
تصویر محیط کردن
تریستن گردکاندن احاطه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آوردن، پرت کردن انداختن، خوار کردن فرود آوردن نزول دادن، پرت کردن انداختن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر کردن
تصویر دایر کردن
((~. کَ دَ))
به گردش انداختن، آباد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
((~. کَ دَ))
افکندن، کسی را از شغل خود برکنار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
((~. کَ دَ))
خراب کردن، فاسد کردن، کنف کردن، بور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالب کردن
تصویر غالب کردن
((لِ کَ دَ))
پیروز کردن، غلبه دادن، کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
Loot, Plunder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
Squander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
архивировать
دیکشنری فارسی به روسی